۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

طرح امنیت اجتماعی در تقابل مستقیم با آرامش ، رفاه و سعادت ملت ایران



امنیت اجتماعی در ایران

آرامشی که به قیمت ناراحتی دیگران حاصل شود به جنگ مبدل می‌شود .  (اشتراوس)

* * *

بقول گارسیامارکز ، " آرامش درون ، ضامن آرامش برون نیز هست. " ، و این نکته به خوبی پیداست که انسانهای هر جامعه ، نیازمند آرامش و آسایش و رفاه می باشند و هدف از تنظیم قانون و تثبیت و گسترش آن ، تنها و تنها بدلیل تحقق همین اهداف عالیه است .
ایجاد نظم و آرامش و بوجود آوردن فضای تفاهم و تعامل که لاجرم به پیشرفت و توسعه ی اخلاقی ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و ... خواهد شد ، امر کاملا روشن و تحقق پذیر است . اما قرض از بیان این بدیهیات ، روشن نمودن برخی از ابهامات است که گویا برخی از سران و مدیران ارشد نظام اسلامی و فقاهتی ، در همین نکات ساده و مصرح ، اشکالاتی بس عظیم و دیالکتیکی دارند و گویا همین مسائل ساده و همه فهم ، برای آقایان کوهی از ابهام و تردید را به همراه داشته است !

مطمئنا همه ی ما طی این چند سال اخیر بخوبی شنیده و دیده ایم که مسئولین نظام جمهوری اسلامی ، به کرات بیان داشته اند که با ایجاد انواع و اقسام طرح های سیاسی – اجتماعی - فرهنگی – امنیتی و ... ، قصد بوجود آوردن جوی آرام و مطمئن و در عین حال مناسب با شعونات و اقتضاعات اسلامی و دینی را دارند و می کوشند تا با برقرار نمودن فضایی پلیسی  و امنیتی (چیزی که علی الظاهر ایشان بدان اعتقاد ندارند !) ، کاری فرهنگی و ایدئولوژیک و همچنین بقول یکی از روحانیون جوان و خوش فکر ، (تمدن ساز) انجام دهند !.
البته آقایان به تمامی گفته ها و وعده های خود عمل کرده اند و با انواع و اقسام طرح ها و برنامه ها و شگردهای تبلیغاتی و بقولی فرهنگی ، فضای مورد نظر خود را بر جامعه ی شهری حکم فرما نموده اند . شاید گفته های ریاست جمهوری در اولین روزهای قبل از انتخابات ( در دوران کاندیداتوری ) خود بیانگر این طرز فکر و اندیشه باشد که ایجاد و گسترش یک چنین جوی ، تا چه میزان برای آقایان اهمیت داشته و ضروری می نماید تا جایی که ایشان مجبور می شود تمامی گفته ها و وعده های خویش را پس گیرد و به باد فراموشی بسپارد و با آگاهی از بی آبرویی و پیامدهای پیاپی آن ، بکوشد تا اهداف بلند پروازانه و مالیخولیایی خود و سران حاکم را جامه عمل پوشاند . گرچه در آخرین مصاحبه ی تلویزیونی خود ، در حالی که با خبرنگاران صدا و سیما آشتی نموده بود و با لحنی آرام و مطئمن ( که گویی قرار نیست دچار هیچ چالش و درگیری لفظی و رسانه ای گردد !) بازهم به عدم موافقت خود با برخی از طرح ها و رفتارهای تنش زا و غیر مسئولانه ی برخی از نهادها و مجریان فرهنگی و انتظامی اشاره کرد . تفاوت رویکرد تازه ی رئیس جمهور با روزهای قبل از انتخاب و یا بقولی ( انتصاب ) ، تنها در یک امر نهفته می باشد ، و آنهم تفاهم و یا شباهت است .
 آری ، شباهت اینکه در آن دوران رای و جلب نظر مردم ملاک اصلی و اساسی این فریب کاری بزرگ بود و در حال حاضر نیز که کم کم به پایان دوران ریاست ایشان نزدیک می شویم ، بازهم لحن آرام و معتدل ایشان در قبال مسائل اجتماعی و طرح های مختلف برقراری امنیت اجتماعی و اخلاقی ، نشان از اتخاذ دوباره ی رویکرد فریب کارانه و متزورانه ی آقای رئیس جمهور دارد . اینکه ایشان متذکر می شوند با برخی از شیوه ها و عملکردها و برخوردهای دستگاه های فرهنگی و اجرایی و ضابطین آن موافقتی ندارند و خود به نحوی دیگر به برقراری اخلاق و امنیت اخلاقی و روانی جامعه می نگرند ، بخوبی بازگو کننده ی سیاست ریا و تزویر در شخص اول دولت اصولگرا می باشد و بس .
با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و متعاقب آن فعال شدن نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و شکل گیری و منسجم شدن هسته های تندرو  و ملتزم به ولایت مطلقه فقیه و همچنین ایجاد فضای پوپولیستی و عوام فریبانه و در پی آن روزافزون شدن نابهنجاری های مدیریتی و سیاسی در سطح بالای دولت و حاکمیت ، کار را بدانجا رسانید که بلافاصله پس از گذشت چند ماه از آغاز دوران فعالیت دولت نهم ، تمامی ارکان نظام ، بنیادگرایی و تند مزاجی پیشه کردند و به رهبری ظاهری احمدی نژاد و یاران اش شروع به تقسیم قوا و توسعه تفکرات خویش نمودند و در این میان با ایجاد یک فضای بظاهر آرامش بخش و نظم پذیر به زعم خودشان ، به یکی از اساسی ترین و در عین حال مهم ترین خواسته های این قشر از حاکمیت تحقق بخشیدند .

سخن از نشانه ها و مستندات و شواهد و ... جز اتلاف وقت و فرسودن اعصاب کاری به پیش نخواهد برد . چیزی که کاملا عیان است ، گسترش و افزون شدن نگاه و تفکر سرکوب گرایانه و چماق دارانه توسط رژیم است و نمونه ی عینی و ملموس آنرا می توان در گوشه ، گوشه ی خیابانهای پایتخت و سایر شهرهای بزرگ کشور مشاهده نمود . گسترش شدید و لجام گسیخته فشار بر آگاهان و اندیشمندان و دگر اندیشان ، سرکوب گسترده و غیرقابل انکار دانشجویان و معلمین و فرهنگیان ، ایجاد جو ترس و رخوت در میان کارمندان دولت و ارگانهای دولتی و  وابسته به آن ، فشار بر زنان و جوانان ، ایجاد نیروهای پلیس مخفی و امنیتی بنام نیروهای مردمی ، بسیجی و ... ، سانسور و فیلترینگ روزافزون اینترنت و رسانه های جمعی ، یکسویه نمودن و در اختیار تام گرفتن رسانه ی به اصطلاح ملی و قالب روزنامه های کثیرالنتشار ، مقاومت شدید در برابر کارگران و معترضین اجتماعی و سیاسی و بسیاری از موارد کوچک و بزرگ دیگر که تا پیش از روی کارآمدن دولت نهم نیز به اقسام گوناگون وجود داشتند  اما با تفکرات و مرام اتخاذ شده ی این دولت و پشتیبانان اش ، چند برابر و توسعه یافته است ، تنها نمونه های مختصری از رفتارهای مخرب و ضد ارزشی و کلان رژیم می باشد  . اما شاید در این میان طرح امنیت اجتماعی و اخلاقی که در نوع خود کم نظیر است ، بتواند روی دیگر  این تهاجمات به ساحت ملت را بازگو نماید .
مطمئنا همه ی خوانندگان گرامی بر این رویدادها و تحولات بخوبی واقف اند و صحبت دوباره از آنها کاری بی فایده باشد ، زیرا محور اصلی بسیاری از گزارشات و نقدها و نوشته های بسیاری از اندیشمندان و فعالان و آگاهان طی چند ماه اخیر حول همین رویدادها بوده و هست . اینجانب تنها می خواهم یک نکته را متذکر شوم و آن مسئله ی تناقض در گفتار و رفتار رژیم میباشد .
در شرایطی که قطع برق ساکنین پایتخت به دو و یا بعضا سه بار در روز انجامیده است ، شاید بد نباشد که از آقایان پرسش شود که قطع برق مکرر و در پی آن از بین بردن رفاه و آسایش و آرامش شهروندان ، آیا نوعی از نقض حقوق شهروندی و بشکلی نمی تواند ناقض امنیت روانی و روحی ساکنین این سرزمین باشد !؟

آیا از بین بردن آرامش دیگران (حال به هر دلیل موجه و غیر موجه) می تواند نشانه ی خوبی برای حامیان طرح امنیت روانی و اجتماعی جامعه ایران باشد !؟!

چگونه است که از بین بردن امنیت روانی و اجتماعی ، آنهم بشکلی کاملا گسترده و بی پروا نمی تواند بیانگر نقض حقوق شهروندی و اجتماعی افراد جامعه باشد ، اما یک وجب عقب و یا جلوتر بودن روسری زنان و دختران و یا  گرانی و تورم سرسام آور و غیرقابل تحمل امروز ایران و یا ایجاد یک جو غیر مسئولانه و غیر علمی و کاملا نامشروع بر سر مسائل هسته ای که کوچکترین فایده و تاثیری بر روند کوتاه و بلند مدت معیشتی و رفاهی و حتا سیاسی مردم ایران ندارد ( به جز مضرات سیاسی و امنیتی ) ، نمی توانند مصداق های مصرح نقض حقوق شهروندی ، اخلاقی ، روانی و سایر ملزومات اجتماعی و سیاسی یک ملت باشند !؟ واقعا این پرسش مطرح است که آقایان به این مسائل به چه نحوی می نگرند و یا اساسا می نگرند یا خیر !؟

عدم رضایت مردم از خاموشی های گسترده ی کلان شهر ها و شهرستانها آیا دلیلی بارز و موجه برای رژیم عدالت طلب و مهرورز نیست ؟ عدم رضایت مردم از ایجاد جو رعب و وحشت در معابر عمومی آنهم بنام تضمین آزادی های شهروندی و اجتماعی و رفع عیوب و بحرانهای روزمره ی امنیتی و اخلاقی و ... ، نمی تواند معیار مناسب و قابل فهمی برای سران حکومت باشد !؟
بی آبرویی اخلاقی و مالی و دهن کجی به عواطف و احساسات مردم و همچنین بی کفایتی و بی لیاقتی گسترده در بدنه ی نظام حاکم ، آیا نمی تواند دلیلی روشن و ملموس برای آقایان باشد !؟
اگر تنها به گزارشات و اخبار منتشر شده یک سال اخیر توجهی داشته باشیم و از لابلای سانسور گسترده ی خبری و تحلیلی رژیم مستبد ، تنها تیتر اخبار و معضلات اجتماعی و اخلقی و اقتصادی مملکت را دنبال نماییم ، به روشنی در خواهیم یافت که آقایان نه تنها پاسخی روشن برای این ابهامات و تناقضات ندارند ،، بلکه می کوشند تا با گسترش بی خبری در میان آحاد ملت ، اندکی از موج بی آبرویی و بی لیاقتی خویش را کتمان نمایند و به هر وسیله ممکن ، خفقان و خوف را در جامعه پدیدار سازند .
هنوزپرونده ی سردار زارعی به دادگاه نرسده است و هنوز تکلیف پرونده ی خانم دکتر بنی یعقوب و یا ماجرای زنجان برای مردم روشن نگشته است . اگر سخنان کمرنگ و محتاطانه ی پالیزدار را نیز جدی نگیریم ، به اندازه ی کافی پرونده باز نشده و سربسته و غیرقابل باور را می توانیم یافت کنیم که هوش را از سر خواهد برد . روزانه در گوشه گوشه ی این سرزمین اتفاقات نا میمون و خطرناکی می افتند که هرکدامشان مثنوی هفتاد من کاغذ خواهند بود .   
البته شاید بتوان حدس زد که جواب مستقیم و روشن دولتمردان و رجال حاکم چه خواهد بود ، چنانکه پیش تر از این با طرح پرسشهای متفاوت اما هم راستا با همین مسئله ی مطرح شده ، به نحوی کوشیده اند تا بحران ها و معضلات جامعه ی تحت تکفل خود را توجیه و تفسیر نمایند ، اما این آش آنقدر شور گشته است که عدم پاسخ به پرسشها و بعضا طرح پرسش در قبال پرسش و یا چرند و مزخرف گویی در قبال چنین پرسش هایی ، بارها توسط آقایان به اشکال گوناگون دیده و شنیده شده است ، اما همچنان بی جواب به قوت خود باقی مانده است !
رژیم بنیادگرا و مستبد بظاهر اسلامی ، به اشکال گوناگون از خود واکنش نشان می دهد . گاهی با بیانات سران انتظامی و امنیتی و گاهی با تهدیدات ائمه جمعه و گاهی هم مانند سخنان تند و ضد انسانی آقای لاریجانی بعنوان رئیس مجلس شورای اسلامی و تصویب طرح مورد نظر ایشان در همان مجلس !

پس ، رژیم به هیچ وجه پاسخ روشن و شفافی در قبال این تهاجمات و رفتارهای متناقض و غیر مسئولانه ی خود ندارد ، زیرا خود کرده را تدبیر نیست و از طرفی می کوشد تا با ایجاد بحرانهای متفاوت این جو نا مناسب و غیر قانونی را در اشکال گوناگون ، آگاهانه به نمایش بگذارد ، اپیدمی کند و گسترش بخشد .
حاکمیت می کوشد تا با ایجاد جوی رخوت انگیز و اقتدارگرایانه ، بخش عظیمی از خاموشان جامعه را همچنان خاموش نگاه دارد و با توزیع ثروت و رفاه اقتصادی و رانتهای گوناگون ، بخش دیگری از جامعه را پیش خرید کند و با سیاست های خود همگام !
اقلیت متعصب و کج اندیش که همچون اربابان خویش دچار دگماتیسم شده اند و یا در خواب زمستانی فرو رفته اند نیز نمی توانند نگرانی خاصی برای رژیم بوجود آورند . در این میان بخشهای گسترده و موسوم به تکنوکرات جامعه و اصولا طبقه متوسط شهری ، بیشترین امتیاز را برای هرگونه تحول و نگرش متفاوت را دارا می باشند و همانند اصول اثبات شده ی جامعه شناسی و مدیریت اجتماعی ، این قشر گسترده و تکثرگرا می توانند مهمترین و اثربخش ترین نیروهای تحول خواه و یا اصلاح طلب (و در مواقعی هم شاید انقلابی و رادیکال !) در میان باقی آحاد جامعه نقش بپذیرند .
سرکوب دانشجویان و کارگران و معلمان و ... بخوبی نشان از ترس و هراس رژیم استبدادی از هرگونه تحول و اصلاح در جامعه دارد و از نگاهی کلان تر خبر از دست پاچگی و عدم توان مبارزه ی بلند مدت با این اقشار رو به گسترش را به ما گوش زد می کند .

اهرم فشار اجتماعی ، سالیان سال است که توسط حکومتهای دیکتاتوری و مستبد بکار گرفته می شده و در حال حاضر نیز که دامنه دار شدن و خبرساز شدن حرکات مشکوک نظامی – هسته ای ایران ، مزید بر علت گشته است ، تئوریسین های نظام و مدیران اجتماعی وابسته به ایشان بر آن شده اند که جدای از سرکوب و تنش همیشگی نظام ولایی – انقلابی ، که بیان کننده ی خصوصیت همیشگی این نظام و ذات جدا ناپذیر آن می باشد ، اهرم های فشار دیگری را نیز در دست گیرند و جدای از سرکوب ، راه تحمیق و فریب مردم را نیز در این میان دنبال نمایند . مطمئنا چنین رویکردی بدنبال ادامه ی سیاست همیشگی ایجاد بحران در نظام اسلامی مطرح شده و می شود و همواره اثبات شده است که بحران سازان ، به هیچ گاه نمی توانند رفع بحران کنند و کارشان تنها تخریب و بزرگ نمایی و فریب ملت ها خواهد بود .
در همین راستا ، ایجاد فضای نا مناسب اقتصادی و تحقیر این طبقه ی مهم و تاثیر گذار اجتماعی بخوبی نشان دهنده ی دشمنی و تقابل نظام با این بخش عظیم از جامعه می باشد . گسترش و توسعه ی خط فقر و ایجاد فاصله ی طبقاتی شدید و عدم توزیع مناسب و علمی سرمایه های ملی بشکلی عادلانه و اصولی و ده ها مورد دیگر ، همه و همه بازگو کننده ی عظم رژیم برای فروپاشی یک چنین طبقه ی اجتماعی تکثرگرا است .
رژیم بحران ساز ، تحریف کننده ی واقعیات جامعه می باشد . از گسترش و دامنه دار شدن فناوری و توسعه ی دستگاه ها و ملزومات ارتباط جمعی می هراسد و مانند هر حکومت تمامیت خواه و متمرکز و قدرت طلب می کوشد تا این عرصه ی آگاهی رسانی و خبررسانی را یا در دست گیرد و کنترل نماید و چنانچه سیستم خارج از کنترل و مدیریت او شد ، سیستم را نابود سازد .
اینکه پس از سی سال از گذشت انقلاب ، هنوز زیرساختهای مناسب جهت برقراری ارتباطات و فناوریهای مرتبط با آن را در ایران نداریم و همچون کشورهای رو به توسعه و کاملا فقیر از حیث فناوری و تکنولوژی ارتباطات ، بشکلی عمدی از این موهبت محروم گشته ایم ، نشان دهنده ی رویکرد رژیم به تقابل با این عرصه ی مهم و سرنوشت ساز قرن بیست و یکم می باشد .
مبارزه با هرگونه وسیله ی آگاهی رسانی و خبررسانی غیر دولتی و هرگونه تشکل صنفی مستقل و مردمی و ایجاد عوامل موثر در توسعه ی فقر آگاهی و اطلاعات در جامعه و صد ها حرکت از پیش تعیین شده و ضد مردمی و اقتدارگرایانه توسط رژیم بظاهر اسلامی ، هر گونه روزنه ی امید و باروری اجتماعی را در جامعه ی امروز ایران مختل کرده است و می کند ، لذا در یک چنین جامعه بسته و رو به سقوطی ، سخن از ارزش و آرامش و امنیت ، به شوخی زشت و زننده ای می ماند که تنها لبخند تلخی را بر لبان هر دردمند و وطن پرست و آزادی خواهی می نشاند .
 بنابر این تنها راه چاره ، ایجاد تشکل های مردمی و مدنی است و بواسطه آن طرح پرسشهای متفاوت از رژیم (حتا اگر بی پاسخ مانند) و پی گیری مطالبات قانونی و حقوقی خود و فشار مدنی به دستگاه ها و سازمانهای ذی ربط است و با پرهیز از پذیرش و زیربار رفتن ، راه چاره را در تقابل اصولی و نافرمانی مدنی و ایجاد مسئولیت و خود آگاهی اجتماعی در سایر بدنه ی جامعه و علل خصوص اقشار ستم دیده و محروم و مستضعف فکری و مادی  ، دنبال نماییم و در یک کلام ، سرنوشت مادی و معنوی خویش را خود بر عهده گیریم و به هیچ وجه بدنبال ناجی و نجات دهنده ای بیگانه و یا آرمانگرایانه نگردیم ...

مطمئنا ایجاد و اتخاذ چنین رویکردی ، هم بدنه ی حاکمیت مستبد و اقتدارگرا را و هم حامیان و فرصت طلبان و دشمنان دور و دیر این ملت را به وحشت خواهد انداخت . مبارزات مدنی و تلاش برای رهایی و فرار از دست دیکتاتوریسم و مستبدین وطن فروش و ایجاد استقلال و آزادی و عدالت و توسعه اجتماعی ، تنها هدف مثبت و دست یافتنی برای ملت ایران خواهد بود . مبارزات ملت ایران طی دست کم یکصد سال اخیر بخوبی روشن می سازد که استبداد و حاکمیت (= فرد – طبقه – حزب – ایدئولوژیسم و ... )  عامل تباهی و سیه روزی این ملت بوده و هست و تنها راه نجات و سعادت ، ایجاد فرهنگ  دموکراسی و پلورالیسم  تحت مفاد و آئین جهانی حقوق بشر ، آنهم بواسطه ی حاکمیت جمهور مردم توسط حکومتی ملی و مستقل  محقق و شدنی خواهد بود و بس .

به امید آن روزگار ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر