۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

درسهایی از جزئيات ديدار برژينسکي و مهندس بازرگان


برژینسکی و مهندس بازرگان


جزئيات ديدار برژينسکي و بازرگان
رابرت گيتس وزير دفاع امريکا طي سخناني در دانشگاه ملي امور دفاعي امريکا برخي جزئيات ديدار 29 سال قبل زبيگنيو برژينسکي با مهندس مهدي بازرگان اولين نخست وزير پس از انقلاب را تشريح کرده است.گيتس که درباره روابط ايران و امريکا اظهارنظر مي کرد در سخنانش عدم برقراري رابطه بين دو کشور را ناشي از سازش ناپذيري ايران دانست. به گزارش بي بي سي گيتس روز دوشنبه در دانشگاه ملي امور دفاعي امريکا گفت؛ «من در نخستين ملاقات (پس از انقلاب ايران) ميان يک مقام ارشد دولت امريکا و مقام هاي ممتاز دولت ايران در الجزيره در پايان اکتبر 1979 حضور داشتم.» او افزود؛ «نخست وزير (مهندس بازرگان)، وزير دفاع (مصطفي چمران) و وزير خارجه (ابراهيم يزدي) ايران با برژينسکي که براي مراسم بيست وپنجمين سالگرد انقلاب الجزاير در الجزيره به سر مي برد قرار ملاقات داشتند. برژينسکي از من خواست براي يادداشت برداشتن همراهش بروم.» وزير دفاع امريکا مي گويد برژينسکي در آن ديدار پيشنهاد به رسميت شناختن انقلاب اسلامي و حتي احترام به قراردادهاي فروش اسلحه به ايران را داد.

گيتس در ادامه گفت؛ «ما وارد جلسه شديم و لب کلام ما اين بود که ما انقلاب شما را مي پذيريم. کشور شما را به رسميت مي شناسيم. دولت شما را به رسميت مي شناسيم. ما همه سلاح هايي را که قرارداد فروش آنها با شاه بسته شده بود به شما مي فروشيم. ما دشمن مشترکي در همسايگي شمالي شما داريم. مي توانيم در آينده با هم کار کنيم.» به گفته وزير دفاع امريکا، مقامات ايراني شرکت کننده در اين جلسه خواستار تحويل گرفتن محمدرضا شاه پهلوي شدند.به گفته گيتس «پاسخ آنها اين بود که شاه را به ما بدهيد. هر کدام مواضع خود را پنج يا شش بار تکرار کردند و در پايان برژينسکي برخاست و گفت تحويل شاه به شما با غرور ملي ما ناسازگار است. و اين پايان کار بود.» وزير دفاع امريکا يادآور شد که سه روز بعد سفارت امريکا در تهران تسخير شد و مقام هاي ايراني شرکت کننده در جلسه الجزيره دو هفته بعد از کار برکنار شدند. از نگاه گيتس اين ايران است که طي سه دهه به تلاش هاي امريکا براي بهبود روابط جواب رد داده است. وي گفت؛ «از آن زمان تاکنون همه دولت ها به نحوي به سوي ايران دست دوستي دراز کرده اند، که همگي شکست خوردند. برخي از اين دولت ها در ارتباط با ناکامي خود سخت گرفتار شدند.»
منبع: روزنامه اعتماد / مهر ۱۳۸۷

همانطور که اکثر فعالان و تحلیل گران سیاسی و آشنایان با مسائل سیاست و تاریخ سیاسی ایران می دانند - آقای خمینی - شخصیتی کینه توز و بسیار خشن و خشک و عبوس بود . این ضعف عمده آقای خمینی بعدها آنچنان عریان و مصرح گشت که حتا پس از مرگ وی - حامیان و سردمداران آینده نظام ، کوشیدند تا با وارونه جلوه دادن شخصیت و منش ایشان - به گونه ای آب تطهیر بر اعمال و رفتار و کردار ایشان ریزند و به نحوی ایشان را کاملا عکس واقعیات متجلی سازند . بگونه ای که حتا شاهد بودیم برای ایشان چند صحیفه و کتاب شعر و شاعری ترتیب دادند و از ایشان یک چهره گشاده رو و مهربان و خانواده دوست و انسان دوست و ... ساختند تا به ملت شهید پرور بقبولانند که واقعا ایشان جایگاه امامت خاص داشته و شخصیتی بسیار رفیع و نادر می باشند و ...
اما جدای از منتقدان ایشان ُ اینک شاهد آن هستیم که عمق رقابت جویی و انتقام گیری و کینه توزی وی ، نه از دهان یک منتقد و یا به اصطلاح ضد انقلاب ، بلکه بصورتی کاملا غیر مستقیم از دهان یک شخصیت سیاسی و دیپلمات خارجی مطرح می گردد که در ایام انقلاب اسلامی ، بعنوان یک دولتمرد امریکایی در صحنه سیاست و علل خصوص محافل خاص سیاسی و اطلاعاتی – امنیتی امریکا حضوری موثر و آشکار داشته است .
با اینکه سخنان آقای گیتس درباره مسائلی دیگر می باشند ، اما این جمله ایشان واقعا برای بنده گران تمام شد . چنانچه باور داشته باشیم که این سخنان عین واقعیات هستند و اصولا کاربردی از پیش تعیین شده نداشته باشند ، متاسفانه با یک واقعیت تلخ تاریخی روبرو می گردیم که بسیار در روند امور این مملکت و تاریخ سیاسی آن نقش بسزایی داشته است .

گروهی که ایشان نام می برند ، مدت بسیار کوتاهی پس از آن ملاقات ، از کار بر کنار می گردند و با کناره گیری دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان ، دیگر این افراد هیچ نقش مهم سیاسی و دولتی بر عهده نگرفتند و آرام آرام ، از صحنه سیاست ایران پس از انقلاب ، دور گشتند ، تا جایی که به زعم عده ای (به اصطلاح خط امامی و رهبری) ، این افراد به منافقین و ضد انقلابهایی تبدیل گشتند که تنها از انقلاب بدنبال میراث آن بودند و ... !
از آن جمع ، تنها آقای ابراهیم یزدی ، دبیر کل نهضت آزادی ایران در قید حیات می باشند که بتوانند پرده از این ابهامات بردارند . اما چنانچه آقای یزدی چنین سخنانی را تایید بفرمایند ، پی خواهیم برد که سخنان آقای برژینسکی ، بی پایه نبوده و گفته های ایشان با واقعیات تطبیق داشته است .
اما جدای از پرداختن به این ماجرا ها ، مطمئنا بخشی از این جملات ، با واقعیات منطبق بوده و به شهادت تاریخ و رفتارهای سیاسی ، پی خواهیم برد که دست کم ، بخشی از این سخنان عین واقعیات می باشد .
اما بخش تلخ ماجرا درست آنجایی است که می بینیم آقای خمینی ، در یک شرایط حساس سیاسی و امنیتی و در یک اوضاع کاملا نابسامان و فوق العاده تاثیرگذار بر آینده انقلاب و مردم و حتا نظام جمهوری اسلامی ، درست آن کاری را می کند که هیچ سیاست مدار و مدیر و دولتمرد خردمند و آگاه انجام نداده و نخواهد داد .  ایشان در این میان ، تنها به مسائل شخصی و کینه توزی و تسویه حسابهای گذشته خویش با محمدرضا شاه پهلوی و پدرش می اندیشد و تمام تلاش و همت خویش را بکار بسته تا بتواند به نحوی ، محمدرضا شاه را به کشور بازگردانده و بلایی به سرش آورد که تمام جهانیان بحال اش تاسف خورده و پریشان گردند !
مرحوم قطب زاده از طرف آقای خمینی مامور گشت تا این مهم را از طرق مختلف و کانالهای دیگر پیگیری نموده و شاه را سالم به ایران بازگرداند و گویا وعده هایی نیز به ایشان داده شد تا در صورت موفقیت چنین برنامه ای ، ایشان نیز بی نصیب نمانند ، گرچه اندکی بعد شاهد بودیم که چگونه آن مرد بلند اندیش و انسان دوست و خداگونه و مهرطلب ، با تهمت هایی ناشایست ، جان آقای قطب زاده را گرفت و ایشان را سعادتمند ساخت ! .
چنانچه این سخنان صحیح باشد ، پی خواهیم برد که ریشه های این انقلاب ، بسیار پوسیده و کاملا متضاد با آن چیزی خواهد بود که تابحال به ملت ایران گفته شده است . یعنی ، رژیم وقت امریکا نه تنها تلاشی در جهت مقابله با انقلابیون متمرکز شده بر قدرت نداشته ، بلکه می پذیرد که با جمهوری اسلامی کنار آید و پشت پرده و یا حتا در پیشگاه مردم ایران ، علنا با ایشان پیمان همکاری بسته و به حمایت از ایشان مبادرت ورزند و رژیم جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسند !
این مسائل ، همه و همه ، سالها بعد ، از دهان آقای گیتس و برژینسکی بیرون می آید و بیان می شود . شاید آن سخنان محمدرضا شاه که در کتاب "پاسخ به تاریخ" خود نوشته است ، در چنین شرایطی واقعا رنگ واقعیت بخود گیرد و بیان کننده این باشد که سیاست مداران غربی ، تا چه حد دست حمایت خود را از پشت رژیم پهلوی و شخص محمدرضا شاه برداشته بودند و با همکاری و همدلی با انقلابیون و جمع کثیری از مردم مبارز و  پر جوش و خروش ، مسیر تحقق جمهوری اسلامی ( و نه هیچ رژیم دیگری را ) هموار ساختند !
این نکته زمانی رنگ واقعیت بخود می گیرد که می بینیم درست پس از پیروزی انقلاب ، آن هم پس از مدت کوتاهی ، تمامی چهره ها و شخصیت ها و مبارزینی که خارج از گردونه و معاملات و طرحهای پشت پرده می باشند ، از صحنه سیاست خارج گشته و جای آنان را افرادی بی لیاقت و مزدور و خائن به انقلاب و آرمان های ملت آزاد و مستقل ایران، می گیرند . البته با وقوع جنگ تحمیلی ، این روند کاملا کند گشته و تحت تاثیر اوضاع جنگی قرار می گیرد ، اما درست پس از مرگ آقای خمینی ، شاهد آن بودیم که حتا خودی ها هم( نا ) خودی گشته و از گردونه سیاست ایران خارج می گردند و رفته ، رفته ، مردم سالاری دینی مد نظر آقایان ، تحقق بیشتری می پذیرد !
اما روی دیگر این سکه ، کاملا متفاوت با آن چیزی است که حتا امریکای ها بدان می اندیشیدند و آن این نکته بود که اصولا معیارها و ساختارهای اساسی این رژیم ، کاملا در تضاد آشکار و مستقیم با سیاست های کلی کشورهای قدرت مند (زور مدار) می باشد . یعنی این رژیم ، خود ماهیتی تمامیت خواهانه داشته و اصولا به ابر قدرت بودن می اندیشد و تمام تلاش خود را خواهد کرد ، تا آنچیزی که به اصطلاح « نظم جهانی » می نامند را بر هم زده ، و فکر و تئوری های خود را بر جهان حاکم سازد .  البته اگر این گفته ها صحیح بنظر آیند ، دست کم تا آن زمان آنچنان که باید مهم تلقی نمی گشت و دست کم دولتمردان امریکا این حقیقت را در نیافته بودند که رژیم جمهوری اسلامی ، نه تنها بیکار نخواهد نشست و دست به عصا نخواهد ماند ، بلکه روز به روز در اندیشه قدرت گرفتن و پیشرفت های نظامی و اقتدارگرایانه می باشد تا روزی خود نیز در جمع قلدران و سرکشان جهانی ، عرضه اندام نموده و شاید هم روزی بتواند درجایگاه ابر قدرت ها قرار گرفته و فرمانروایی کند .
این مطالب آن زمان کاملا روشن و آشکار گشت که رژیم تهران توانست نیمی از راه هسته ای شدن را طی کند و از طرفی با سیاست کاری و بحران سازی بخشی از خواست های خود را محقق سازد . در حال حاضر نیز در تلاش است تا بتواند بعنوان یک حاکمیت قدرتمند و مقتدر ، در منطقه حاضر گشته و با همکاری گروهی از هم اندیشان فرصت طلب ، بحرانی عظیم در جهان بوجود آورد و در سیاست های جهانی نقش عمده بازی کند .
آمریکاییان بارها نشان داده اند که همواره قبل از پرداختن به مردم ایران ، با حاکمیت و دولت ایران مواجه شده و بیعت نموده اند و تابحال بنا به گفته های خودشان ، به اصطلاح چوب این کار را خورده اند . از زمان کودتای ننگین 28 مرداد گرفته تا سیاست های نا مشخص و ریاکارانه در قبال محمدرضا شاه و سپس همکاری با رژیم جمهوری اسلامی ، آنهم پشت پرده و بعنوان جدید ترین نمونه چنین مواضعی ، می توان به نطق های دو کاندیدای ریاست جمهوری در امریکا توجه نمود که هر دو این مقامات می کوشند تا به نحوی با ایران ( حاکمیت ) طرف گشته و در پی منافع خود با ایشان همگام گردند . گرچه چندین بار آقای بوش علنا اعلام داشته است که مدافع حقوق ملت ایران خواهد بود و در پی تماس با مردم است و نه حاکمیت و ... ، اما در عمل چنین گفته هایی نه تنها تحقق نیافته ، بلکه شاهد هستیم که عکس این اظهار نظرها در حال وقوع است .
چیزی که امروز ، هم رژیم تهران و هم رژیم واشنگتن در پی ایجاد و استقرار آن می باشند ، درست در همان دیدار آقای برژینسکی و نمایندگان جمهوری اسلامی ، می توانست عملی گردد و آن همه زیان و خسارت به ملت ایران وارد نگشته و سالها چنین فضای انقلابی و ضد امریکایی و در واقع غرب ستیزانه ، بلای جان ملت ایران نمی گشت و شاید هم آتش هیچ جنگی روشن نگشته و اوضاع و احوال ایران ، بعد از سه دهه از وقوع انقلاب ، اینچنین تاریک و مبهم نمی ماند و در یک اشل بزرگ تر ، تمامی رویدادها و تحولات و جنگها و بحران های ریز و درشت ، در منطقه خاورمیانه بوقوع نمی پیوست ...
روزی که امریکائیان به این نتیجه رسند که باید با ایران به نحوی وارد مذاکره شوند و به حرفهای اسرائیل بهایی نداده و شیوه مسالمت جویانه پیش گیرند ( به شکلی ریاکارانه و دور از چشم های ملت ایران ) و آن روز که حمایت های پشت پرده برخی از دول اروپایی و مافیاهای اقتصادی – نظامی  ، از ایران به پایان رسد و این موازنه بر هم خورد ، هر دو طرف این معادله به نحوی بر سر میز مذاکرات خواهند نشست و بر سر هر چیز صحبت خواهند کرد ، به جز منافع و حقوق طبیعی و حقیقی ملت ایران و مردمان چشم انتظار این سرزمین بلاخیز ...
بنابر این نتیجه ای که می توان از این همه سیاست کاری ها و تلاشهای گسترده در این عرصه گرفت ، این است که ، اصولا رژیم جمهوری اسلامی نه به ایران و نه به ایرانی می اندیشد و بدنبال ماجراجویی ها و توسعه طلبی های خود می گردد و در این راه از هیچ تلاشی ممانعت نخواهد کرد . اینکه این رژیم تا چه حد خطرناک و ضد ایرانی است ، در این مقال نخواهد گنجید ، اما مطمئنا خواننده محترم به نیکی می داند که جمهوری اسلامی به هیچ وجه در پی سعادت و نیک بختی ملت ایران ، نبوده و نخواهد بود و این مسئله کاملا مشخص و آشکار می باشد .  و اما کسانیکه همچنان در پی اقدامات کشورهای خارجی ، جهت برون رفت از این تنگنا و دایره تردید می گردند نیز باید بدانند ، که جهانیان نه بدنبال منافع مردم ایران هستند و نه هیچگاه چنین ادعایی داشته و دارند و تنها این منافع و حقوق خودشان است که برایشان مهم و حیاتی است و نه هیچ ملت و مردم دیگری ، علل خصوص ملت مظلوم و بی دفاع ایران .بازیهای سیاسی پشت پرده نیز آنقدر زیاد و ریاکارانه است که بسادگی نمی توان پی به آنها برد و سر از کار این سیاست پیشگان و بازیگران و متزورین دغل کار ، در آورد .
مطمئنا چنین تضاد آشکار میان تئوری ها و عملکردهای رژیم بظاهر اسلامی با جوامع غربی و علل خصوص امریکا و اسرائیل ، چنانچه ادامه پذیرد و به نقاط باریکی رسد ، احتمال بروز هرگونه درگیری و جنگ میان این دو طرف ماجرا بسیار زیاد خواهد بود و این مسئولیت ملت ایران را بسیار سنگین خواهد نمود . ملت ایران باید جدای از سیاست ها و بازیهای سیاسی هر دو طرف ، راه سعادت خود را پی گرفته و بدون توجه به هر دو طرف ، راه آزادی و استقلال و تحقق حکومت مردم سالار و دموکرات را در پیش گیرد . چنانچه مردم ایران از این غافله عقب بمانند و از گردونه تصمیم گیری خارج گردند ، سرنوشت شوم و نافرجامی را باید انتظار کشند و خود را آماده هرگونه بحران و درگیری و شور بختی بسیار وسیع تر و گسترده تر از چیزی که در حال حاضر می باشد ، نمایند . بعنوان نمونه ، می توان به همین انتخابات ریاست جمهوری که در پیش است اشاره ای نمود . ملت ایران باید بداند که نه اصولگرایان و نه  بظاهر اصلاح طلبان ، هیچکدام در پی تحقق خواستها و علایق و نیازهای مردم ایران نخواهند بود . چنانچه موارد خاصی هم رویت گردد ، مطمئنا با یک حکم حکومتی از سوی رهبر معظم انقلاب ، چنین تحولی به سرعت سرکوب گشته و یا بشکلی کاملا ناجوانمردانه نیست و نابود می گردد !
اصلاح طلبان ، در بهترین حالت هم نمی توانند بیانگر نیازها و آرزوهای ملت شریف ایران باشند . این آقایان یا کاملا در اشتباه بسر می برند و یا خود را به ندانستن می زنند . چگونه ممکن است که قانون اساسی جمهوری اسلامی و بسیاری از لوایح و ساختارهای مورد تایید مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و ... به شکلی اصلاح شده و یا کم اثر گردند . چنانچه تمامی مسائل بحث بر انگیز و ضد حقوقی و ضد انسانی حاکمیت ملاها و مافیاها به شکلی بر طرف گردند ، آن زمان می توان گفت که اصولا رژیم جمهوری اسلامی عوض شده و نه اصلاح !
متاسفانه ، اخبار و گزارش های متعدد بیانگر آن است که در راه مبارزه با زیاده رویهای رژیم اسلامی ، دول غربی حتا با امریکا هم داستان نشده اند و مسائل پشت پرده و دلایل اقتصادی و تجاری و بسیاری از منافع سیاسی و امنیتی نیز مزید گشته اند تا میان غرب نیز بر سر مسئله ایران تضاد و عدم تفاهم آشکاری بوجود آید و چنانچه مسئله هسته ای را کنار بگذاریم ، پی خواهیم برد که هیچکدام از کشورهای غربی ، حتا امریکا ، به هیچ وجه آمادگی مقابله و مواجهه با رژیم اسلامی را نداشته و نخواهند داشت .
این مسئله نه در حال حاضر ، بلکه در ادوار مختلف تاریخ سیاسی ایران کاملا به چشم می خورد و بیانگر آن خواهد بود که ملت ایران ، همواره در راه آزادی و استقلال و عدالت طلبی و ملیت خواهی تنها بوده و تنها خواهند ماند و در ادامه نیز باید این مسیر را تنها طی نمایند .
ملت ایران باید این نکته را درک نموده و همه امید و تلاش خود را متمرکز به خود نماید و دل به بیگانگان نبسته و این راه را تنها طی نمایند .  تنها در این شرایط است که می توان امید داشت ، مردم بدنبال راه کاری خارج از تعهدات و مسئولیت های خود نه گشته و چشم امید به هیچ نیروی برون مرزی نداشته و کاملا واقع بینانه و اصولی ، این مسیر پر مخاطره را طی نمایند .
به امید آن روز ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر