چندی است که جماعت مسلمان ، بانگ برداشتهاند و نوای وا مصیبتا سر دادهاند و ای دریغها گفتهاند و این واقعهي دردناک انسانی (قرآن سوزی و اسلام ستیزی) را به عزا نشستهاند . اینان نمیدانند که با سوزاندن چند کاغذ و بی حرمتی به یک کتاب ، « کلام » و « کلمه » از میان نمیرود . احساس و میراث جاودان ، تهی نمیشود و آنچه که کلام « خداوند » میخواننداش ، بیحرمت و آبرو نمیگردد . گر نیک بنگریم ، در این حماقت آن دستهي بحران آفرین نیز همراه و هم داستان با اینان ، این کار زار بلاهت و حماقت را به پیش میرانند !
آن یکی نمیداند و نمیخواهد بداند که معجزهي « کلام » را با سوزاندن و خشکاندن و چوب و چماق و سحر و جادو و سانسور و ... نمیتوان از میان برد ، و این دیگری درک نمیکند که در این بازی مضحک ، اسباب و آلت دست بازیگردانانی شده و میشود که خود پیشگامان عرصهي سوزش و سازشاند !
آنانکه میپندارند معجزهي کلام و سحر سخن را میتوان اینچنین مقابله کرد ، شوربختانه راه را از بیراهه جستهاند و خرد را بازیچهي حب و بغض و دگمها کردهاند . اگر « کلام » سوزاندنی بود ، امروزیان همچو اسلاف پیشین خویش ، به اصول و ریشهي خویش باورمند نبودند و در پیچ و خم آثار و میراث پیشینیان ، غور و تحقیق نمیکردند. چه کتابخانه سوزان ادوار تاریخ ، به روشنی مبین و مصداق این حقیقت است ...
این بحران آفرینی و دامن زدن به چنین اعمال خشونت بار و تعصبآمیز و این اعمال ناشایست و بدور از فرهنگ و خرد بسیارانی ، امروزه ریشه در فتنهي سیاست کاران دارد و از دکان نظریهپردازان نالایق و فرصت طلب (و منادیان و حامیان : استعمار – استثمار- استحمار) آب میخورد . کسانی که نه درد انسان دارند و نه دغدغهي رهایی و آزادی و آزادگی انسان را . نه به حقوق حقهي آدمیان میاندیشند و در برای جان و مال و حیثیت و شرافت انسان و میراث مبارک انسانی محلی از اعراب نمیشناسند .این جماعت رنگارنگ و متکثر ، در لباسهای مختلف و ظواهر گوناگون جلوه میکنند و عوامالناس را به بازی میگیرند و خلایق را به جان هم میاندازند . جماعتی که هر روز با یک دسیسه و نیرنگ تازه ، شورش و بحران و فتنهي تازهای را بر میانگیزند و بساطی تازه را برپا میسازند و از آب گلآلود ماهی میگیرند ...
حال در این میان ، عوام و تودهي ناآگاه هستند که فریب این فریبکاران و توطئهگران بینالمللی را میخورند و بی هیچ شک و شبههای ، دستاندرکار این افکار و بحرانها میشوند . عوامی که آنچنان گرفتار « تیغ – طلا – تسبیح » و فقر و نکبت و جهل آمدهاند که امیدی به فهم و درایت ایشان (به این زودیها) نمیرود . حال در این میان ، بحران آفرینان ، نیاز به دو عامل مهم و هدایت کننده دارند . یکی عامل بیرونی (خارجی) و دیگری طعمهي داخلی است . اولی میسازد و دومی میتازد !
عبرت و تجربهاي که از این قبیل ماجراها میتوان گرفت ، درسی است تاریخ ساز و انسان آموز . درسی که خردمندان و اهل فهم و درایت و تسامح و تساهل توانایی پذیرش و درک آنرا دارند و نه جماعت شمشیر بدست و رگ و خون بجوش آمده و چشم و گوش بستهي متعصب ...
مولوی بزرگ میفرماید :
تا قیامت میکند قرآن ندا
ای گروه جهل را گشته فدا
این بساط جاهلیت را کسانی نیز دامن میزنند و نمک بر زخم میشوند که خود مستقیم و یا غیرمستقیم در این کارزار سهیماند و دستیار . کسانی که از کاه ، کوه میسازند و آتش بر میافروزند و بجای شفافسازی و وسعت نظر و پرداختن به جنبههای تاریک/روشن این موضوعات و ترویج روحیهي صلحجویی و خرد ورزی ، سرکردهي تودههای متعصب و ناآگاه میشوند و در این فتنه سهیم میگردند. این کسان ، در طول تاریخ همواره همین نقش را بازی کردهاند . دفاع از دین و آئین و مذهب و شریعت و حتا خدا را اولین وظیفهي خویش میپندارند و بنام خدا و بنام خلقهای مومن ، خود را صاحبامور و منادیان و مصلحان تاریخ میشناسند .
این جماعت دکان دار ، خود را آیت و نشانهي دین و خدا میدانند و مینامند و برای خود حقوق و جایگاه والایی قائلاند. این نان به نرخ روز خوران و متزوران بیریشه ، در این کارزار نیز هم دست و همداستان همان فتنهگران و بحرانسازان هستند . جماعتی که نه دین میشناسند و نه خدای ادیان را . نه حرمتی برای انسان میشناسند و نه احترامی برای مومنان . نه ارزشهای زیبای انسانی را قدر میشناسند و نه در برابر ظلم و جور و ستم و استبداد و دیکتاتوری ، جایی برای مبارزهای ...
اینان ، تنها نان دین میخورند و کار دنیا میکنند . جز این وظیفهي دیگری ندارند و مسئولیت دیگری نمیشناسند . این آدمکهای دروغین و متزور ، خود قرآن سوزان حقیقی تاریخ بوده و هستند !
این جماعت بیدغدغه و بی وجدان ، بنام خدا ، خلقها را به زنجیر میکشند و از خون مظلومان و حق گویان و روشنگران ، بادهي شرابهای خویش را رنگین میکنند و بر اجساد مستضعفین و ستمکشان و بیگناهان ، منبر و محراب میسازند و اذان « زور » میگویند و صلاة « جنون » میخوانند و خدای "قاسم جبار" را نیایش میکنند. خداوندی که هم جنس خودشان است و هم کیش ایشان . خداوند جهالت و زور و ستم و جنایت و دروغ و وقاحت . خداوندی که آنچنان سردرگریبان خویش فروبرده است و گرفتار مصائب خویش است که حتا قدرت احقاق حقوق خود را هم ندارد و آنچنان حقیر و فرومایه است که بندگان و نشانهها و پیرواناش (مومنان و آیات عظام) باید امورات او را بگذرانند و حقاش را بستانند ..!
آن خداوند و این پیروان و شریعتمدارن ، هر دو نیازمند هماند و نگهدار هم . در این استحالهي جانفرسا و این جبر طاقتفرسا و این جنایت و حماقت بشری ، راز و رمزهای فراوانی نهفته است که بزرگاندیشمندان و خردورزان و اهالی فکر و فرهنگ و انسانیت ، بخوبی بدانها پرداختهاند و نکتههای فراوانی را از پی آن افشا ساختهاند ...
بهر روی ، آدمی از این بلاهت و حماقت و استثمار تودههای ناآگاه و کجاندیش ، بیاد این سخن حافظ میافتد که به زیبایی گفت :
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد؟
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
به امید آن روزگار که صلح و سازش و تسامح جای حقارتها و نیرنگها و فریبکاریهای این جماعت را بگیرد و مومنان حقیقی و دلسوزان راستین پیام وحی ، از بیم ابلیسان پیروز مست ، که سور عزای ما را بر سفره نشستهاند ، «خدای» را در پستوی خانه نهان نسازند و با عشق و ایمان و آزادی و آزادگی ، منادیان حقیقی « کلمه » و باورمندان همیشه مومن « سخن » ها باشند ...
ایدون باد
۲۶ شهریور ۱۳۸۹
۲۶ شهریور ۱۳۸۹
بازتاب این مطلب در : جرس - رادیو آزادگان
پ . ن :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر