چندی پیش به همت نشریهي وزین، مردم دوست و متعهد «فردوسی» که با سبقهي ۶۰ سالهي خود در عرصهي مطبوعات و جامعه و فرهنگِ ایرانزمین، نامی درخشان و جایگاهی والا و متعالی را برای خود رقم زده است، دردِ دلنامهي این حقیر بچاپ رسید و مایهي مباهات و سرور اینجانب گشت.
مطلب مذکور در شمارهي ۸۷ این ماهنامه و در صفحهي شمارهي ۲۹، تحت عنوانِ " ماکسیم گورکی و مشکل فردوسی !! " – یک پرسش و هزار پاسخ؛ بصورت کامل منتشر گشت و توسط سردبیر محترم و فرهیختهي فردوسی، پاسخی بر آن افزوده گشت که مرا بر آن داشت، تا پس از گذشت زمانی نسبتا طولانی، این مطلب را با علاقمندان و مخاطبین گرامی و دوستان عزیز درمیان بگذارم.
گرچه هنوز نیز براین باورم که این نامه بیش از هرچیز، درددلی است خودمانی از سوی یک هموطن جوان و ناپخته به هموطنی دیگر که تمامی عمر و زندگی و زمانهي خویش را در راه مبارزهي فرهنگی، اجتماعی ، آگاهی بخشی، پژوهش و اطلاعرسانی صرف کرده است و هر واکنش و پاسخ از جانب ایشان و یا آن «آگاهی نامه» قطعا مایهي خرسندی و آگاهی بخشی برای «شخص» بنده بوده است. اما بیگمان، پس از گذشتِ ماهها از آن ماجرا و تامل و درنگی ژرف بر هرآنچه که گذشت و نیز بررسی برخی امور و شرایط حاکم بر فضای رو به انحطاطِ جامعهي ایرانی ما، افق اندیشهام را بدین سو برد که این نامه و امثال آن، دست کم میتواند برای آن دسته از افرادی که درپی کشف حقایق و شناختِ برخی استعدادها و نیروهای بالقوه و بالفعل هستند، مناسب و مفید واقع گردد. بیشک در فضای دهشتناک و آلوده و سراسر اختناق و سانسور، این رسانههای سالم و پرمحتوا و آگاهیبخش و مستقل هستند که اگر مجال و فرصتِ درخوری یابند، میتوانند تاثیرگذار باشند و منشأ اثر گردند.
از این رو، و به بهانهي بازنشر نامهي مذکور، باخود گفتم که بار دیگر اصلِ مطالب خویش و سپس پاسخ «فردوسی» و سردبیرِ آن، جناب استاد محمد کرمی را خدمت همراهان گرامی پیشکش نمایم، شاید که مفید فایده واقع گردد و تلنگری باشد به وجدانها و اذهان هنوز بیدار و مسئول جامعهي رو به انحطاط سرزمین اهورایی اما بیمار « مــا » و نیز جوانانی همچو من که در این گردباد خشمگین روزگار و سیل خروشان حوادث و امواجِ پیدرپی بحرانها و ... هنوز، دلخوش و امیدوار و عاشق..! به دنبال راه عبور و روزنهای بس کوچک میگردند تا از جاده مستقیم صداقت و حقیقت و شجاعت و انصاف خارج نگردند و ره به بیراهه نبرند.
در این مجال، جای دارد از همدلی – شجاعت – صداقت و راستی دوستان نیکِ و بزرگاندیشِ نشریهي فردوسی و پاسخ ارزشمند، عمیق و بس تاثیرگذار و اندوهبار سردبیر محترم قدردانی کنم و دورادور، صمیمانه، دست یاری، دوستی و حمایت خویش را بسوی این عزیزان زحمتکش و میهندوست دراز نمایم، تا به امید خداوند ایرانزمین، بزودی زود، از نزدیک و رو در رو، افتخار مصاحبت و گفتوگو با ایشان را پیدا نمایم و نظرات و سخنانِ خویش را خدمتشان عرض نمایم. گرچه حرفها و اندیشههای ریز و درشتی در پستوی قلبم لانه کرده است، اما چه میشود کرد و چه باید گفت که مجالی برای اظهار و امیدی به تحققشان باقی نمانده و کاروانیان را، همرهی نمانده ..!
باشد که خداوندِ جان و خرد، رحمتِ «سلامت و سعادت و بهروزی» را به همهي رادمردان و وطندوستان و طلایهداران نستوه و بیادعای "راه آزادی و ایمان" ، ارزانی دارد.
چنین باد ...
علی رهنما – ۱۵ آذر ۱۳۹۰
***
اندر حکایت ، مجلهی وزین فردوسی و روزگار فریبندهی ما ...
هربار که با هزار مصیبت و سختی و صبوری "فردوسی" را از یک کیوسک عرضهی محصولات فرهنگی و اجتماعی (!) خریداری میکنم ، خیالم آسوده میگردد که هنوز میتوانم بهانهای برای رویت این دکههای روزینامه فروشی داشته باشم ؛ گویی که هر بار موفق به خریداری این نشریه میشوم ، همه پندها و اندرزها و سخنها را در یکجا گردهم میبینم. اما در همین میان بهناگاه اندیشههای وسوسه انگیز سراغم را میگیرند و مرا به ژرفای خویش فرا میخوانند !
دیر زمانیاست که با نام معتبر این نشریه آشنا هستم ، اما شاید تنها یکسال است که دل در گرو فردوسی بستهام و خود را یکی از هواداران و عزیز همراهان این نشریه میشناسم . نمیدانم چرا سالهای گذشته موفق به مطالعهی فردوسی نشدهام !؟! . بهقول معروف :"کم سعادتی از ما بوده ..." . اما طی یکسال گذشته ، تمامی شمارههای پیشین را بهخوبی خواندهام و از آنها فراوان نسخه برداری کردهام و میکوشم هر آنچه که میتوانم ، از شمارگان پیشین نشریه که موفق به مطالعهی آنها نشدهام را با هر سختی و مصیبتی که هست یافت کنم و برای خود آرشیو نمایم. (از اینرو در گام نخست به تارنمای فردوسی مراجعه کردم که متاسفانه چیز درخوری نیافتم . این رسانهی مجازی که میتواند به نیکی یاران و همدلان و هماندیشان فردوسی را در سرتاسر جهان با خود مرتبط و همداستان سازد ، نمیدانم چرا اینچنین کشتیاش به گل نشسته و ناباورانه برخلاف رسم زمانه ، میکوشد در عرصهی حقیقی ، در جدال با سرنوشت و در تهاجم با عوامل بازدارنده و خطرساز روبهرو گردد ، تا عرصههای مجازی و دنیای وب که به مراتب میتواند راهگشا و موثر و مفید واقع گردد! ).
همینجا بود که هر بار از مطالعهی این نشریهی وزین و آگاهیساز و شوقبرانگیز سرمست و لبریز میشدم ، بهناگاه با خود میگفتم که عجبا ، در این روزگار نا مناسب ، چگونه است که هر خردهپایی را که پا را از گلیم خود فراتر مینهد و قلم را برخلاف میل و مایهي برخی دگر میراند ، شمعآجین میکنند و مایهی عبرت دیگران ، اما چنین پندنامهای را که بهواقع چه در درون و چه در برون میهن ،کم دشمن و مغضوب ندارد را ، دوزخیان زمین و زمان به حال خود گذاشتهاند و از گزند این ددمنشان و سیهروزان در امان است !!؟
این یکی از همان وسوسههای بزرگ غمگین کنندهی من است. یکی از دردهایی که این روزها در جدال با رویارویی هر رسانه و نشریه و شخصیتی ، مرا فرا میگیرد و اضطراب و شک را در من فزونی میکند و بر جان من مینشیند . این روحیه را شاید زندگی و زمانه بر من و ما تحمیل کرده است . من و مایی که نمیخواهد همچون پدران و اسلافاش ، گرفتار بازیها و نیرنگهای فریبنده و دروغین روزگار شوند . نسل تازه و نو شکوفه کردهای که به هرجا مینگرد و دل به هر کس و نا کسی میبندد ، بهناچار درمییابد که گرفتار گشته و اسیر دامهای رنگین و ننگین دگران ! . بهقول بزرگی: " اگر میخواهی به سرچشمه حقیقت و درستی برسی ، برای یکبار هم که شده ، به همه چیز شک کن..." «نقل به مضمون».
باری ، این روحیه گویا از نسل پیشین برای ما به میراث مانده است و ما نیز بهناچار مجبوریم که میراث داران باوفای نسلهای گذشته باشیم و بی پرسش و پاسخ ، تنها اجابت کنیم و دم نزنیم. اما غرض از بیان این مسائل ، نه ایناست که این حقیر نمیداند که چه میخواند و دل در گرو چه کسانی بسته است. حتا نه به این معناست که غالب نسل امروز ، گنگ و بی خبر از همه جا و همه چیز ، راست راه حقیقت و صداقت و خرد و اندیشه را نمیداند و نمیشناسد ، خیر . اما بهر روی شما نیز خوب میدانید که دغدغهها و باورها و نیات نسل امروز بسیار متفاوت با پیشینیان خویش است و در هوای دیگری نفس میکشند(حوادث اخیر ایران این مهم را بهخوبی نمایان میسازد). گرچه راه و هدف و غایت افکار و باورهای حقیقی و همواره جاودان ملی و تاریخی و انسانی ، ثابت و مصرح و معین است ، اما همانگونه که میدانید ، گاهی ، روشها و منشهای رسیدن به این مقصودها متفاوت و گونهگون است .از این روست که افرادی همچون من میکوشند تا در این گرداب اندیشهها و رقص باورها و دگرگونی مکتبها و ... ، گرفتار حاشیهها و نکبتها و مصائب دردآور و آیندهسوز نگردند و راست راه اندیشههای ناب و خردمندانه و انساندوستانه را بر گزینند.
این همه ، میسر نمیگردد جز با داشتن هدف متعالی و اندیشهای راهنما و ایمان و اخلاق و بهرهگیری از دانش و اندیشه و تجربیات خردمندان و اهالی همیشه عاشق، فکر و فرهنگ و هنر ...
حال که این نوشتار را خدمت شما خوبان پیشکش میکنم ، به واقع هنوز درنیافتهام که چرا و چگونه شده است که چنین نشریه و در پس آن «اندیشه» ای ، توانسته و میتواند ، با هزار سختی و مشقت ، به هرحال منتشر شود و بهدست امثال من برسد ؟ ، به خداوند و جان و خرد سوگند که بر این باورم که دستاندر کاران این نشریه و تمام کسانی که به این مجموعه یاری مادی و معنوی میرسانند ، از تبار خردمندان و میهندوستان و اهالی فکر و تعهد و مسئولیتاند و در این ذرهای شک ندارم ، اما بر این باور نیز هستم که در روزگارغریبی که دهانت را میبویند، مبادا گفته باشی دوستت دارم ، دلت را میپویند مبادا شعلهای در آن نهان باشد ، چگونه میشود به اندیشیدن ، اینچنین خطر کرد !
امان از این روزگار تلختر از زهری که ما را مجبور میکند نتوانیم به پاکی و روشنی ، هرآنچه که میاندیشیم و باور داریم را ، صادقانه و روشن و شفاف بیان کنیم و در پی آن ، پاسخی روشن و شفاف گیریم ، چه انتظاری میتوان داشت؟ حال آنکه خود مجبور میشویم با دستان خویش تیغتیز مهرورز را بر کام و زبان خویش نهیم و عطای گفتن و اندیشیدن را به لقایش ببخشاییم و صدا را در گلو ، خفه و نور را پستوی خانه نهان سازیم!
این اندیشه مرا آزار میدهد . نسل مرا تباه و بیهوده ساخته است. مجالی برای گزیر و گریز از آن نیست. وقتی دوستی همین مطالب را با زبان حال خود به من میگوید و چنین پرسشی را مطرح میکند ، با اینکه میدانم پاسخاش چیست و چگونه باید او را قانع ساخت ، اما جرات باز کردن دهان را ندارم. چه به گویم ؟ سند و مدرکام چیست؟ با چه دلیل و برهانی او را آگاه کنم؟
این بود که با خود اندیشیدم چنین درددل نامهای را برای شما بنویسم و راز دل بگشایم و از شما یاری جویم . بیریا و صادقانه این مسئله را با شما در میان بگذارم و به کمک شما ، امیدوار باشم.
اما سخن دیگری هم با شما خوبان دارم. از آنجا که همهي مطلب در این مقال نمیگنجد، بهناچار میکوشم تا در کوتاه سخن آنرا با شما و خوانندگان گرامی (در صورت انتشار) در میان بگذارم.
از آنجا که مطمئنن یکی از برنامهها و تعهدهای ارزشمند نشریات (فرهنگی، اجتماعی، سیاسی) موثر در جامعه ، باید طراحی و جهتنمایی ارزشی و فرهنگسازی خردمندانه برای نسل جوان و تودههای کمآگاه و کم دغدغهي نوپای کشور باشد و این وظیفه را با قبول مسئولیت و بهرهگیری از متفکران و صاحبنظران و متخصیصین امور به نحوی شایسته متقبل شوند ، از مسئولین و دستاندرکاران زحمتکش و میهندوست و ادبپرور نشریهی فردوسی تقاضا دارم تا هرآنچه را که در این مسیر پرمخاطره و سرنوشتساز ، نگاشته و تهیه و تنظیم نمودهاند را دوچندان کنند و طی یک بخش ویژه و مخصوص در نشریه ، قدری بیشتر از پیش به این مقوله بپردازند. بهعنوان نمونه ، مطالب مربوط به بیماریهای اجتماعی و روانی و شیوع گسترده و متکثر موادمخدر و روانگردانها و ...، میتوانند در ذیل این خطمشی، به نحوی ژرفاندیشانهتر و مستمر ، با چشماندازهایی وسیعتر و گستراندن اینقبیل مطالب در حوزههای دیگر مربوط به عللخصوص جوانان ، این مسئولیت مهم انسانی و فرهنگی و تعهد ملی و میهنی را در ابعاد گسترده و اشکال گونهگون را با نگاهی منتقدانه و آمیخته با راهنمایی و بشارت هرچه بهتر محقق سازید.
چنانچه این مهم صورتپذیرد ، چه گام بلند و موثر و خردمندانهای است که در حوزهی نشریات داخلی برداشته خواهد شد. از آنجا که اینجانب همواره چنین دغدغههایی داشتهام ، بهخوبی پی به عمق نیاز جامعه و نسل جوان امروز ایرانزمین بردهام ، اما شوربختانه هنوز هیچ نشریه و رسانهی مستقل و آزاداندیشی را ندیدهام که بهصورتی تخصصی و مستمر ، بدین مقوله بپردازد و روشنگر راه شود.(دستکم بنده تابحال ندیدهام)
در ادامه ، ضمن سپاس بیکران از زحمات بی دریغ جنابآقای کرمی و سایر همکاران گرامی ایشان در نشریهی پر افتخار فردوسی ، نظر عزیزان را به یک نمودار(معادله) جلب میکنم که سالهای پیش ، توسط "مرکز مطالعهی پیشرفتهای ایران" که توسط شادروان دکتر محمد ابراهیم آشتیانی تاسیس گشته، تهیه و تنظیم و منتشر شده است. به باور این حقیر ، نمودار پایین میتواند یک روش مناسب و آگاهیبخش (بهصورت نمادین)برای نسل جوان تشنهی حقیقت و معرفت و پیشرفت بوده و جهت شروع این پروسهي ارزشمند که ذکراش در بالا رفت ، نمونهای کوچک و قابل ملاحظه باشد .
دیگربار صمیمانه از شما سپاسگزارم و امیدوارم پاسخ پرسشهای خویش را به نحوی دریابم . با امید به پایداری و سربلندی نشریهی وزین فردوسی و با آرزوی سلامتی و بهروزی برای دستاندرکاران و خوانندگان این نشریه ...
ع. رهنما 4a.rahnama@Gmail.com
جهت مطالعهي نامهي مذکور و پاسخِ آقای کرمی (سردبیر فردوسی) بر پیوند زیر کلیک کنید
اما بخش دوم نامه :
نیروی نهفته در جوانان ، در اوقات فراغت چگونه مصرف میشود؟
" در این معادله هدف عالی به اضافه ایمان و اخلاق مساوی است با تعهد و مسئولیت ، یعنی سوق به طرف خوشبختی و سعادت . بهطوریکه در سمت چپ معادله مشاهده میگردد ، بی هدفی در زندگی (که جای بحث فراون دارد) به اضافهي خلاء فکری و اخلاقی ، مساوی است با عدم مسئولیت . یعنی سوق به پرتگاه اضمحلال و قنا .
با توجه به طرفین معادله نتیجه میگیریم مسئلهي جوانان بسیار مهم است زیرا سرنوشت کشورها بستگی به نیروی عظیم این بخش از جامعه دارد . چاره چیست و چهکار باید کرد ، وظیفهي همگان است از مراکز خوب که برای سعادت جوانان تنظیم شده پشتیبانی نمایند." ص ۱۲۸ – رشد اقتصادی و اجتماعی ایران ۱۳۷۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر